2013-11-26

زنان آذربایجان




نگار همسر و همرزم کوراوغلو : نگار دختر سلطان عثماني است كه قصر پر زرق و برق پدر، زندگي اشرافي آميخته به تزوير و دورويي قلب حساس او را به تنگ آورده و از سوي ديگر آوازه ي كوراوغلو و جامعه ي آرماني چنل بئل، شوق رسيدن بدان سرزمين را در دل او بيدار كرده است. او از تملق، چاپلوسي، زر وزور، فساد و قساوتي كه در دربار مي گذرد به جان آمده است و آرزو دارد در سرزميني آباد و آزاد در كنار مردي آزاده و دلاور زندگي كند. پس نامه اي به كوراوغلو مي نويسد و از او مي خواهد كه اگر جوانمردي است كه آوازه اش همه جا را پر كرده است و دلاوري است كه بيمي از سلطان ندارد بيايد و او را همراه خود ببرد و كوراوغلو نيز با لباس اوزانها (آشيقها) بدانجا مي آيد و بعد از رزمي جانانه، نگار را بر ترك اسب خود مي نشاند و به چنلي بئل   مي آورد . نگار، همسر كوراوغلو مي گردد و جنگجويي دلاور؛ كه كوراوغلو را از اشتباهات فراواني مبرا مي سازد و براي دلاوران آن سرزمين، مادري مهربان و راهنمايي آگاه مي شود . او در تمامي جنگها، شمشير به دست مي گيرد و عليه دشمنان وطنش مي‌جنگد.
*
هاجر همسر و همرزم قاچاق نبی : هاجر همسر نبی از جقوق مردم دفاع می کرد و چندین بار دستگیر و زندانی شد که قاچاق نبی همراه سوارانش او و زندانی های دیگر را نجات داد. هاجر سوار بر اسب ، تفنگ به دست می گرفت و همراه همسر به دفاع از مردم می پرداخت.
*
کلدانیه همسر و همرزم بابک خرم دین 
*
نوشابه حکمران عادل شهر زنان آمازون آذربایجان 
*
زینب پاشا رهبر زنان تبریز در دوره  مشروطه – اینجا نوشته ام
*
خورشید بانو ناتوان : در سال 1830 میلادی در شهر شوشا به دنیا آمد .دختر مهدی قلی خان حاکم خانات قره باغ و بهترین غزل سرای آذربایجانی در قرن نوزدهم است. او به زبان ترکی آذربایجانی و فارسی شعر می سرود. خورشید بانو رهبر انجمن ادبی مجلس انس بود. وی در سال 1897 درگذشت.
*
حیران خانم  : در زمان فتحعلی شاه و نایب السلطنه اش عباس میرزا می زیسته است. او در تبریز متولد شده و همراه خانواده به شهر نخجوان کوچ کرد. در جنگ ایران و روس نامزدش به جبهه رفت و دیگر باز نگشت.او به نلمزدش وفادار ماند و تا آخر عمر ازدواج نکرد. حیران خانم از طایفه بزرگ دنبلی های آذربایجان است.او مدت ها در نخجوان و ارومیه و خوی زندگی کرد.
*
حکیمه بلوری : در سال 1926 در ولایت خمسه شهر زنجان به دنیا آمد و در سال 2000 در باکو درگذشت. شاعری توانا بود و شعر معروف تبریز یکی از شاهکارهای ادبی اوست  که جاوید تبریزی خوانده است.  

تبریز
قوللاریم دولانا بوینونا بیر گون
گئنه باش قویارام دیزینه تبریز
حسرتدن هیجراندان جانا دویموشام
دویونجان باخارام اوزونه تبریز
*
بولانیق سولارین آخسین دورولسون
تزه گول لرینه بوسات قورولسون
سهند جمالینا بیرده وورولسون
بیر غبار قونماسین اوزونه تبریز
*
گولوستان باغینین سئیرینه گه لیم
لاله یاماجیندا بیرده دینجه لیم
اوتن گونلرینه یئتیشمه ز الیم
دوشوم هئچ اولماسا ایزینه تبریز
*
آنا تبسمین آی ایشیغی دیر
قولوم قامتیوین سارماشیغی دیر
شعریم بو دونیانین یاراشیغیدیر
اینجی سی توکه نمه ز خزینه تبریز
*
سن شاعیر عمرومه وقار وئریبسه ن
سولوب سارالمایان گولعذار وئریبسه ن
اعتبار وئریبسه ن ایلقار وئریبسه ن
هر ایگیت اوغلونا قیزینا تبریز
 *

2013-11-12

عالم تاج قائم مقامی متخلص به ژاله



عالم تاج قائم مقامی در سال 1262 هجری شمسی در فرهان به دنیا آمد. نام مادرش مریم یا گوهر ملک دختر و نام پدرش  پدرش میرزا فتح‌الله بود. او در سن پانزده سالگی همراه پدرش به تهران رفت.
در دوران جوانی با علی مردان خان بختیاری که دوست پدرش بود ، ازدواج کرد. او فقط یک فرزند پسر به نام حسین پژمان بختیاری به دنیا آورد و پس از مدت کوتاهی زندگی مشترکش به جدائی ختم شد.
او در سال 1326 در تهران درگذشت. 
گفتگوهایش را با چرخ خیاطی و سماور و فرزند به دنیا نیامده و ... را که درد دل بیشتر زنان است ، خیلی دوست دارم.  
لینک تعدادی از اشعار عالم تاج قائم مقامی متخلص به ژاله :
*
*
*
*
*
*
*
*
*
این اشعار را می توانید در سایت پر محتوای راوی حکایت باقی ( علی رضا افزودی ) سایت پرند ، با صدای پروین محمدیان گوش کنید. 
*
در سایه روشن کلام سایت پروین محمدیان
*

   

2013-11-05

سلطان محمد فاتح




بعد از سریال پر بیننده محتشم یوز ایل یا سده باشکوه و یا همان حریم سلطان ، نوبت به سلطان محمد فاتح رسید. این سریال تاریخی نیز با  رمان و رویا و افراط و تفریط  آمیخته است. در قسمت دوم این فیلم ،  محمد فاتح تصمیمی گرفت و آن را به ثبت رساند. با این عنوان که « بعد از مرگش هر کدام از پسرانش که بر تخت می نشیند ، می تواند برادران دیگر را از دم تیغ بگذراند. » بنا به اظهار خودش این تصمیم را برای بقای دولت عثمانی و اسلام گرفت.
در این سریال سلطان محمد فاتح سه زن دارد. گل بهار خاتون مادر شاهزاده بایزید ، گلشاه خاتون مادر مصطفی  و چیچک خاتون ، مادر جم . با این تصمیم شاه ، وحشت و اضطرابی شدید بر دل چیچک خاتون می افتد ، زیرا پسرش کوچکترین پسر شاه است و به احتمال قوی بعد از پدر توسط برادر به قتل خواهد رسید. او به دست و پای سلطان محمد می افتد و پس از ناامید شدن از سلطان به سراغ شاهزاده مصطفی می رود تا  از او قول بگیردکه بعد از نشستن بر تخت سلطنت به فرزند او رحم کند. او به خوبی می داند که اگر بایزید به جکومت برسد رحمی به برادران نخواهد کرد. گل بهار خاتون مادر بایزید ، زنی است از جنس خرم سلطان . گلشاه خاتون اعتماد به نفس بیشتری دارد زیرا که پسرش محبوب یئنی چری هاست.  اما نمی داند که گل بهار خاتون در پی دسیسه است تا مصطفی را از چشم یئنی چئری ها بیاندازد و پسر خود را جانشین او کند. 
 دو سریال تاریخی مختشم یوز ایل و فاتح را که می بینم ، فاتحه ای بر روح مرحوم دبیر تاریخمان می خوانم که می گفت : «  از پدری که بر پسر رحم نکند چگونه می توان انتظار ترحم داشت؟ »و الی آخر