2010-11-17

به بهانه عید قربان


عید قربان ، عید فطر ، عید غذیر ، عید نوروز ، همه و همه بهانه هائی هستند که یاد و خاطره بزرگترهایمان را گرامی بداریم. به بهانه کوچکتر بودن به دیدارریش سفیدان و گیس سفیدان بشتابیم. صدائی را ، سخنی را تکرار کنیم و از فراموشی بپرهیزیم. دیشب گیس سفید بودم و جوانترها به دیدنم آمدند. روز خوبی بود.سفره تنهائی ام با صدای خنده و شادی شان پر شد. راستی چه نعمتی و چه هدیه ای بهتر از دیدن شادی عزیزان؟
امروز صبح نوبت من بود. بایستی گوشی را می گرفتم و زنگ را به صدا درمی آوردم. فراموش نکرده بودم نوبتم را. اما دستی به گوشی و دستی دیگر بر دل داشتم. می دانستم که صدای منتظرت را هرگز نخواهم شنید. سال گذشته که زنگ زدم ، گوشی را فوری برداشتی و بدون مقدمه جواب سلامم را دادی و گفتی که عید تو هم مبارک حاجی لار ثوابیندا اولاسان / شریک ثواب حاجی ها بشوی .
پرسیدم : از کجا می دانستی که من پشت خطم؟
گفتی : احساست کردم. دلم خبر داد که توئی. گوشم شنیدن صدایت را مژده داد.
امسال نبودی ، خانه خالی از صدای مهربان تو بود. چقدر دلم برایت تنگ شده پدر
.

No comments: