2008-01-01

دکتر ندیم

می گویند آن زمانها که من نوزاد بودم ، شیر مادرم کافی نبود و از قضای روزگار دو کوچه آن طرفتر یکی بود که در خانه اش گاو داشت و شیر و ماست می فروخت . برای من نیز شیر گاو می خریدند . من با وجود کمبود غذا و احتمال سوئ تغذیه فیس و افاده هم داشتم و شیر گاو به دهانم مزه نمی داد و نمی خوردم . به همین سبب نیز لاغر و مردنی بودم . روزی از همان روزها در آغوش مادر و همراه با مادربزرگ و زن عمو و خاله و ... و .. به مهمانی می رفتیم . هنوز به محله بئش گؤز نرسیده بودیم که باش بیزیم باش دوخدور ندیمین ( با دکتر ندیم روبرو شدیم ) پس از سلام و احوالپرسی مختصر ، از لاغری من پرسید و مادربزرگ گفت : شیر مادر کافی نیست و این ذلیل مرده شیر گاو را به اکراه می خورد . دکتر ندیم داد کشیده : یعنی چه ؟ اگر بچه شیر گاو دوست نداشته باشد باید بمیرد ؟ مادر بزرگ جواب داد: پس چه کنیم آقای دکتر خوب گناه بچه است دیگر نمی خورد . دکتر ندیم سفارش کرد که به قاپدی قاشدی( مینی بوس ) بسپارید در تبریز، از فلان دکان شیرخشک امریکائی بخرد و شکم این بچه را سیر کنید . باز مادربزرگ جواب داد:آقای دکتر آخر می گویند این شیرخشک را اجنبی ها درست کرده اند و معلوم نیست تویش چه ریخته اند . دکتر ندیم باز هم عصبانی شد که این حرفها یعنی چی ؟ چند روز دیگر به دیدن بچه می آیم ووای به حالتان ، اگرحرفم را گوش نکنید. آخ جون آخ جون آخ جون بهتر از پلو و فسنجون . از ترس دکتر ندیم یکی دو روز بعد قاپدی قاشدی برایم شیر خشک آورد و این شیر شد غذای کمکی من . مدت زیادی نگذشت که هم شیر خشک امریکائی و هم بیسکویت مادر به ماکو آمد . با آمدن بیسکویت مادر به ولایت ما ، شیر خشک هم از چشمم افتاد . می گویند که شبها مادرهایمان یک پیاله بیسکویت مادر را در چای حل می کردند و به ما بچه ها می دادند . این چنین شد که من نیز یکی از مشتریهای دائمی این بیسکویت ساده و خوشمزه شدم . آخر زمان ما که شکلات و چیپس و کاکائو و بستنی نبود . تابستان که می شد ، شب یک عالمه انجیر خشک را در آب خیس می کردندو داخل آب یک کمی شکر می ریختند . صبح که می شد . انجیرها نرم و خوشمزه می شدند و به این خوردنی خوشاب می گفتند . جوانهای محصل سر کوچه ها با کاسه های بزرگ خوشاب می نشستند و داد می زدند : آی سرین خوشاب ، اولدو دوشاب ، یئمییه ن دادینی بیلمز ، ایشله مییه ن چؤرک یئمه ز ( آی خوشاب خنک ، شیره انگورشد ، هر کی نخورد مزه اش را نمی فهمد ، هر کی کار نکند نان پیدا نمی کند . ) ما هم یک پیاله کوچک می خریدیم و انجیرها را می خوردیم و آب خوشاب را که مثل شربت شیرین شده بود می نوشیدیم . یکی دیگر از تنقلات ما نوخود اونو بود ، نوخود اونو همان آرد نخود پخته همراه با مقداری شکر بود . دارا و فقیر از این آرد نخود می خریدیم و می خوردیم . هم ارزان و هم فراوان بود . اما وقتی خطائی می کردیم و یک دفعه کمی از این آرد به گلویمان می پرید واویلا می شد . لامصب خفه مان می کرد و پدرمان در می آمد .
داشتم از دکتر ندیم می گفتم ، از خوشاب و بیسکویت خوشمزه مادر سر درآوردم . خلاصه دکتر ندیم بداخلاق محبوب مردم ماکو بود مردی دوست داشتنی و دلسوز که کیف کوچکش را به دست می گرفت و خانه به خانه به عیادت بیمارانش می رفت . از داخل قوطی کوچکش آمپولش را در می آورد و می جوشانید و ضد عفونی می کرد و به بیمارانش تزریق می کرد . هر گاه که می دید کاری از دستش ساخته نیست برای رسیدن بیمار به تبریز یا ارومیه از هیچ کمکی دریغ نمی کرد . بی توجهی افراد نسبت به توصیه های او سخت خشمگینش می کرد . گاهی اوقات از خود می پرسم : اگر زنده بود، برای عمل جراحی بیمارش پول کلان می خواست ؟ یا تا واریز شدن حق العملش از عمل جراحی خودداری می کرد ؟ آیا حاضر می شد بیمارش به خاطر پول رنج بکشد و یا بمیرد ؟ آخر می گویند درآن دیار هزینه درمان و عمل جراحی کمرشکن است .
یاد و خاطره او در ذهن پدران و مادران ما زنده است . این پزشک خوشنام ماکوئی حتمن مثل سنبل بنیادی ، دختر و پسر و نوه هائی دارد . عکس و بیوگرافی او را نیز لازم دارم .
...یک نکته : آن زمانها که ماها هنوز بچه بودیم در ولایتمان مادرها اسم بچه هایشان را به زبان نمی آوردند . اسم شوهرهایشان را هم به زبان نمی آوردند . شوهرشان را او ، کیشی ، پدر بچه ها ، یا به نسبت فامیلی پسر عمو و پسر خاله و ... صدا می کردند . مردها هم وقتی پدرهایشان خانه بود با زنشان صحبت نمی کردند و صدایش نمی کردند .

2 comments:

Anonymous said...

Salam Gaya giziye aziz, omidvaram ke sale noye miladi ra ba khobi va khoshi aaghaz karde bashin, har chand ke sale nu ma iranian noruz ast. Gaya gizi jan , pedare doktor nadim Bayat maaku ba pedar bozorgam(pedare madarim) baradar budand, dar vage pedare ishun amuye mamanam ast,vali soal insat ke chegadr madare man az tarikh tavalod va fote ishun dagig mottal ast nemidunam,(madaram 57 saleshe) hatam indafe ke telfoni sohbat kardam azash soal mikonam. Bad akhlaagi in marde mahbub ( dar eyne khoshgalbish) zaban zade mardom ast. Dafeye akhari ke maaku budam didam ke khuneash ra Talare Paziraaii kardeand. (hamun jaaii ke jashne arusi ya majlese tarhim migirand). Dokhtaresh Ladan dar USA zendegi mikonad,Bagie bache haash ham dar tabriz zendegi mikonand. Rasti Biogerafi mashahire maku ra daarin jam aavari mikonin??Pas Haji Papaalaan yadetun nare. HeHehe shukhi kardam. (in adame khar pol ra ke mishnasin ? :-))). Hatnam khabaretan mikonam age chizi az doktor nadim peyda kardam.
Hamishe be yadetun: Manizheh

Anonymous said...

سلام منیژه جان حالت چطوره ؟ خیلی وقته که ازت خبری نداشتم .
میگم حدست درسته میخوام دایره المعارفی از ماکو جمع آوری کنم . عکس سنبل خانم هم بدستم رسیده .
من حاجی پاپالان را نمی شناسم . کی بود ؟ برام می نویسی .
بعد هم در مورد دکتر ندیم هم اگر بنویسی که بهتر . هر چی از هر کی میدونی برام بنویس . در مورد خانه دکتر ندیم هم دوستان هم نوشته اند .
منتظر اطلاعاتت هستم . حامد ماکوئی و عباس پناهی را می شناسی ؟
منتظر ایمیلت هستم .
شهربانو