2007-11-25

گفتگو

گفت : چه غذای خوشمزه ای ! بونو پیشیرن ال درد گؤرمه سین ./ دستی که این غذا را پخته درد نبیند
گفتم : نوش جان
گفت : این کیک خیلی خوشمزه است شیرینی و خامه زیادی حالم را به هم می زند . خامه و مزه این کیک به اندازه است .دادیندان دویماق اولمور / بس که خوشمزه است آدم سیر نمی شود
گفتم : نوش جان . قابل شما را ندارد
گفت : چه خانه آرام و ساده و مرتبی
گفتم : خیلی ممنون از محبت شما
گفت : از هر انگشت شما هنری می بارد . این پلیور خیلی قشنگ است
گفتم : شرمنده ام از این همه محبت شما
گفت : این شال تقدیم شما . یکی برای خواهرم خریدم و یکی هم برای شما . رنگارنگ است .نمیدانم خوشتان می آید ؟
گفتم : بسیار زیباست ، به زیبائی رنگین کمان
گفت : تا دیداری دیگر خدانگهدار
گفتم : خدا پشت و پناهتان
و آنگاه صداها را مقایسه کردم
گفت : این چه غذائیست که پخته ای ؟ تف به رویت ، غذا پختن بلد نیستی ؟ مثل مادر فلان فلان شده ات نگو ات گتیر کوفته ایسته ( گوشت بیاور کوفته بخواه ) این چه آشی است ؟ شبیه استفراغ مادرم است . این پلیور چیست که بافته ای ؟ شبیه .... من است . تو که همه اش سرت درد می کند ، بیماری ؟ برو بیمارستان و بستری شو خانه من بیمارستان نیست . دستایت را نگاه کن شبیه پیرزنهاست . آدم چندشش می شود . هیچ لباسی مناسب هیکل بی ریخت تو پیدا نکردم . به این چادرشب ابریشمی دست نزن برای مادرم خریده ام

No comments: