2007-09-15

این خواب من


بعضی وقتها خوابهای عجیب و غریبی می بینم و فوری تعبیر می کنم که خیر است ، اما آنچه که در طول روز اتفاق می افتد ربطی به تعبیر و تفسیر من ندارد و اتفاق می افتد . فامیل نزدیکی داریم که هر وقت او را در حال آواز خواندن می بینم مطمئن می شوم که خبر درگذشت یکی از عزیزان برایم خواهد رسید . بیشتر وقتها هم پشت تلفن از او می خواهم که عزیز من وقتی به خوابم می آیی آواز نخوان . مادربزرگم می گفت : در خواب اگر خون ببینی آن خواب تعبیر ندارد . انگور نشانه غم است و گوشت نشانه دعواست و درد دندان بیماری فامیل . بچه نشانه خبری خوش است و سیل و طوفان خانه خراب کن است . اگر در خواب موهایت را شانه بزنی به سفر خوشی می روی من هم به روایت مادربزرگ خوابهایم را تعبیر می کردم . اما مادرم می گفت خواب که دیدی یک کلمه بگو خیر است انشالله .
دیشب خوابی دیدم و از ترس زبانم بند آمد . وای خدای من عزرائیل بود و سراپا سیاه پوشیده بود و چهره اش نورانی بود . گفت : وقت رفتن است آماده شو که برویم . گفتم : نمی روم . هنوز کارهای ناتمام زیاد دارم و فعلن جوانم . گفت : یک سال دیگر پنجاه ساله می شوی و زیاد هم جوان نیستی و اینکه خیلی کارهای ناتمام و ناقص داری تقصیر خودت است . از گذشته پند نمی گیری و به آینده نیز توجه نمی کنی . در گذشته زندگی می کنی و با گذشته رنج می کشی . گفتم : اگر فرصتی بدهی هم از گذشته پند می گیرم و هم کارهایم را سریع انجام می دهم . خلاصه از من اصرار بود و از ایشان انکار . گفت : ببینم مگر تو نبودی که می گفتی
آرزو ائیله دیغیم شئی لره اولدوم نائیل
ایندی راحت وئریرم جانی گل آل عزرائیل

به آرزوهائی که داشتم رسیدم
حالا راحت جان می دهم بیا و بگیر عزرائیل
« معجز شبستری »
...
مگر تو نبودی که می گفتی از مرگ نمی ترسم ؟ چرا دندانهایت به هم می خورد ؟
ساعت زنگ زد و از خواب بیدار شدم و در میان خواب و بیداری لبخندش را دیدم که گفت زود باش کارهای ناقص را انجام بده وقت زیادی باقی نمانده هر روز که می گذرد به من نزدیکتر می شوی .
از ترس جرات نداشتم چشمانم را باز کنم . خوب که بیدار شدم دیدم خدا را شکر که خواب بود .
اما به راستی که فرصتی باقی نیست .
من که بایاتی ننویسم روزم نمی گذرد .
...
داغلار باشی قویوندور بالای کوهها گوسفند است
آی قیز بو نه اویوندور دختر این چه بازی است ؟
یاتدیم یوخومدا گؤردوم خوابیدم و به خواب دیدم
جوماخشامی تویوندور پنج شنبه عروسیت است
....
داغلار باشی شلاله بالای کوهها شلاله هست
الیمده وار پیاله دردستم پیاله هست
گئجه یوخومدا گؤردوم شب به خواب دیدم
یئتیردیم نازلی یاره به یار نازنینم رسیدم
...

No comments: